یکی از قدرتمندترین راه های رسیدن به هدف
برای رسیدن به هدف ، راههای زیادی وجود دارد، اما بدون شک یکی از قدرتمندترین آنها استفاده از قانون پنج است، قانونی ساده اما بسیار قدرتمند که در نهایت به اثر مرکب ختم میشود.
مهم نیست چه چیزی یاد میگیرید یا از چه استراتژی و تاکتیکی استفاده میکنید، موفقیت در نتیجهی اثر مرکب به دست میآید. «دارن هاردی»
جک کنفیلد یکی از افرادی است که در فیلم راز صحبت کرد و موفقیت اش را مدیون استفاده از قانون جذب عنوان کرد، شاید با توجه به صحبتهایش اینطور به نظر برسد که او برای رسیدن به هدف خود تلاش زیادی نکرده و فقط با چسباندن یک چِک به سقف اتاقش و تصویرسازی، توانست ۱۰۰ هزار دلار و سپس ۱ میلیون دلار به دست بیاورد، اما وی موفقیت خود را در کتابش با عنوان “مبانی موفقیت” طور دیگری عنوان میکند.
رسیدن به هدف خود به روش قانون پنج
موفقیت مجموعهای از تلاشهای کوچک است که هر روز تکرار میشود. «رابر کولر»
وقتی جک کنفیلد و مارک ویکتور هنسن، اولین کتاب خود با عنوان سوپ جوجه برای روح را منتشر کردند، تصمیم گرفتند آن را به پرفروشترین کتاب سال تبدیل کنند. آنها نمیدانستند برای رسیدن به هدف خود چه کارهایی باید انجام بدهند و از کجا شروع کنند. اما تصمیم گرفتند اولین قدم را بردارند یعنی جمعآوری اطلاعات.
جک کنفیلد ماجرا را در کتاب دیگرش با عنوان مبانی موفقیت اینگونه شرح میدهد:
اول تصمیم گرفتیم از نویسندههای کتابهای پرفروش راهنمایی بخواهیم، بعد از اینکه با آنها صحبت کردیم، با «دَن پوینتر»، ناشر و توزیعکنندهی کتاب هم صحبت کردیم، که اطلاعات بیشتری در اختیارمان قرار داد، حتی کتاب «۱۰۰۱ راه فروش کتاب» نوشتهی «جان کرمر» را هم مطالعه کردیم.
بعد از همهی اینها، همهی امکانات به طرف ما آمد. حقیقت را بگوییم، ما کمی گیج شده بودیم. نمیدانستیم از کجا شروع کنیم. بهعلاوه، هر دوی ما میبایست همایشها و سخنرانیهای خود را هم برگزار میکردیم.
پنج مورد ویژه که شما را به سمت هدفتان سوق میدهد
ما برای رسیدن به هدف خود، توصیههای «ران اسکولاستیکو» که معلمی فوقالعاده است را به کار بردیم. او به ما گفت:
«اگر هر روز به سراغ درختی تنومند بروی و با تبری تیز پنج ضربه به آن بزنی، بالاخره هر قدر هم که بزرگ و تنومند باشد، به زمین میافتد».
چقدر ساده و چقدر واقعی! ما از طریق همان چیزی که آن را قانون پنج نامیدیم، پیشرفت کردیم. قانون پنج یعنی هر روز پنج کار خاصی را که ما را به سمت تکمیل هدفمان حرکت میدهد، انجام دهیم. قانون پنج یکی از راهبردهای موفقیت است. یک اصل کوچک اما کاملاً قدرتمند.
هدف قرار دادن کتاب سوپ جوجه برای روح در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز به این معنی بود که میبایست روزی ۵ مصاحبهی رادیویی یا ۵ نسخه از خلاصه کتاب را برای سردبیران میفرستادیم تا کتاب را مرور کنند یا به ۵ شرکت بازاریابی تلفن میزدیم و درخواست میکردیم که کتاب را بخرند و به عنوان ابزاری انگیزهبخش برای فروشندگان خود استفاده کنند یا دستکم برای ۵ نفر همایش برگزار میکردیم و کتاب را در سالن پشتی میفروختیم.
بعضی روزها ۵ نسخه از کتاب را به صورت مجانی برای کسانی که در فهرست افراد موفق بودند، ارسال میکردیم، افرادی چون «هریسون فورد»، «باربارا استرایسند»، «پل مک کارتنی»، «استیون اسپیلبرگ» و «سیدنی پواتیه». در نتیجهی همان کار، توانستیم «سیدنی پواتیه» را (بنا به تقاضای خودش) ملاقات کنیم و بعدها متوجه شدم که تهیهکنندهی برنامهی تلویزیونیِ «تماس با فرشتگان» از همهی متصدیان این نمایش خواسته است کتاب سوپ جوجه برای روح را بخوانند تا ذهنشان از حالت آشفتگی خارج شود.
روزی چند نسخه از کتاب را برای اعضای هیئتمنصفهی «او. جی. سیمپسو» میفرستادیم. یک هفته بعد نامهای دلنشینی از قاضی «لانس ایتو» دریافت کردیم که در آن از ما بابت اینکه به فکر کسانی بودهایم که فرصت تماشای تلویزیون یا خواندن روزنامه را ندارند، تشکر کرده بود. روز بعد، چهار نفر از اعضای هیئتمنصفه که کتاب را مطالعه کرده بودند از ما تشکر کردند، که در روزنامهها منتشر شد و همین موجب برقراری ارتباط بیشتر مردم با کتاب شد.
با کسانی که توانسته بودن کتاب را مرور کنند تماس تلفنی گرفتیم، برای نشریات نوشتیم تا منتشر شود، در برنامههای میزگرد تلویزیونی (بعضی در ساعت ۳ صبح) آن را معرفی کردیم، نسخههایی از آن را در برنامههای میزگرد هدیه دادیم.
آنها را برای وزرا ارسال کردیم تا از آن به عنوان منبعی برای سخنرانیهای خود در مراسمشان استفاده کنند، در مراکز گوناگون بهطور مجانی در مورد این کتاب سخنرانی کردیم، در کتابفروشیها کتاب را با امضای خودمان فروختیم، از تاجران میخواستیم این کتاب را برای کارمندان خود بخرند، کتاب را به پایگاههای نظامی بردیم، از شرکتهای برگزارکنندهی همایش خواستیم که اسم این کتاب را در کاتالوگهای خود بگذارند، کاتالوگهای زیادی خریدیم و از همهی آنهایی که متناسب با کار ما بودند خواستیم کتاب را تبلیغ کنند، و حتی به پمپبنزینها، نانواییها و رستورانها رفتیم و خواستیم که این کتاب را برایمان بفروشند.
تلاش خیلی زیادی بود، حداقل روزی ۵ کار، هر روز بهطور دائم، به مدت ۲ سال.
شما هم برای رسیدن به هدف خود، ببینید چه تلاشی را بهطور طولانی و مستمر میتوانید انجام دهید.
آیا به زحمتش میارزید؟
بله! بالاخره بیش از ۸ میلیون نسخه از کتاب به ۳۹ زبان فروخته شد.
آیا یکشبه اتفاق افتاد؟
نه! بعد از توزیع کتاب، یک سال طول کشید تا جزو پرفروشترین کتابها شود! اما بیش از ۲ سال تلاش دائمی طبق قانون پنج، ما را به این موفقیت رساند (هر بار یک عمل، هر بار یک کتاب، هر بار یک خواننده) اما کمکم و به مرور زمان هر خوانندهای به خوانندهی دیگر گفت و بالاخره مثل نامهای که زنجیرهها را به آرامی به هم متصل میکند، صحبت این کتاب همهجا پخش شد و کتاب به موفقیت بزرگی رسید. مجلهی تایم آن را «پدیدهی منتشر شدهی دهه» نامگذاری کرد. اما چیزی کمتر از پدیدهی منتشر شده و بیشتر از پدیدهی تلاش مداوم بود. هزاران فعالیت جداگانه که به صورت موفقیتی عظیم در یکجا جمع شد.
بی شک قانون ۵ یکی دیگر از قوانین قدرتمند موفقیت است.
جالب اینجاست که جک کنفیلد موفقیتاش را مدیون استفاده از روش قانون پنج میداند، قانون پنج، دقیقا همان قانون اثر مرکب است.
برای رسیدن به هدف خود، میتوانید راههای زیادی را انتخاب کنید، اما هر راهی را که انتخاب میکنید، لازم است به صورت مستمر و پیگیر آنها را انجام دهید، تلاشهای شما باید هماهنگ با هم باشد، مانند ذرهبینی که زیر نور خورشید است و نیروی آن را یکجا متمرکز میکند.
واقعیت این است که امروزه استراتژیهای موفقیت ، دیگر راز نیستند، بلکه خیلی از ما آنها را نادیده میگیریم، همه ما میدانیم برای رسیدن به هدف خود باید تلاش کنیم، اما امیدواریم راهکاری یا استراتژی وجود داشته باشد یا کشف شود که ما را از تلاش کردن معاف کند، لطفا شما جزو این افراد نباشید و برای رسیدن به هدف خود، کاری را انجام دهید که دیگران انجام نمیدهند یعنی «تلاش مستمر و پیگیر».
پایان مقاله ی ” یکی از قدرتمندترین راه های رسیدن به هدف ” ./
هیچ نظری وجود ندارد